۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

گذشته را فراموش کن و به آینده نگاه کن

پيری برای جمعی سخن میراند
لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید
او لبخندی زد و گفت
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
میدهید؟

گذشته را فراموش کنيد و به آینده نگاه کنيد